صفحه شخصی سیدرسول سجادی   
 
نام و نام خانوادگی: سیدرسول سجادی
استان: فارس - شهرستان: شیراز
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: یک
شغل:  ناظر پایه 1 - طراح سازه
شماره نظام مهندسی:  17312830
تاریخ عضویت:  1389/01/27
 روزنوشت ها    
 

 گاهی به نگاهت نگاه گن بخش عمومی

6

« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم . تقریبا یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و در مجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییرکرد. بچه هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاپ می کردند. یکی از بچه ها با صدای بلند گریه می کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می کشید و خلاصه اعصاب همه مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه ها که دقیقا در صندلی جلویی من نشسته بود٬ اصلا به روی خودش نمی آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض باز کردم که : « آقای محترم! بچه هایتان واقعا دارند همه را آزار می دهند. شما نمی خواهید جلویشان رابگیرید؟ » مرد که انگار تازه متوجه بود چه اتفاقی دارد می افتد٬ کمی خودش را روی صندلی جا به جا کرد و گفت : بله٬ حق با شماست. واقعا متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی بر می گردیم که همسرم٬ مادر همین بچه ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعا گیجم و نمی دانم باید به این بچه ها چه بگویم. نمی دانم که خودم باید چه کار کنم و .... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد. »


استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می پرسد: « صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ »

و خودش ادامه می دهد که : « راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعا مرا ببخشید. نمی دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و...

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور میتواند تا این اندازه بی ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می خواستم که هرکمکی که از دستم ساخته است انجام بدهم. »


سه شنبه 11 آبان 1389 ساعت 13:05  
 نظرات    
 
محسن صفوی 15:05 چهارشنبه 12 آبان 1389
6
 محسن صفوی
افسوس که ما آدمها کمی زودتر قضاوت می کنیم. بدون اینکه از ماجرا اطلاعی داشته باشیم.